...
یادم نمی رود...،
همین چند سال پیش،
یک شب آن قدر برایت از خواب ستاره گفتم
که حوالی صبح
خورشید میان دو چشمت اسیر شد و
شرم بوسه ای
به خواب کودکی های معصومانه ام برد!
ببین کجای راه را اشتباه آمده ام
که حالا این چنین بی خواب،
بی قرار طعم بوسه و
بی تاب صبح ستاره ام.